چهار ماهگی آوینای نازنینم
آوین
این کالسکه عروسک دختر عمو ثناست ولی داد عروسک
من توش بشینه فدای چشات بشم شکلاتم
اینم دختر عمو ثنا با آوینای خوشگلم
شیطون بلای من تو بغل خرسی
فدای صورت خوشگلت بشم عزیز مامان اولین باری که این
حالت هستی آوینای من نصف شبها خلاقیت از خودش
نشون میده فندوق من
آوینا جان خوشگلم اصلا شبها نمی خوابی اینجا من دیگه
خیلی خوابم اومد شما رو دادم تا یکم هم بابایی نگهت داره
پا شدم ساعت6صبح بود وقت سر کار رفتن بابایی دیدم
شما بغل بابایی هستی و بابا بهرام هم همینطوری
خوابش برده.
فدای اون دستهای خوشگلت بشم دیگه شرح نمی دهم
بلد نیستم گلمات رو در وصف دستهای زیبایت بگم
فدای اون صورت ماهت بشم
آوینای ناز و زیبایم زیباترین هدیه خداوند به بنده حقیرش.
به خودش میسپارمت خدا همیشه تنت رو سالم نگه داره
عزیز مادر ناز گلم.وقتی من تو مهد کودک کار میکردم و
موقعی که نگرانی مامانها به بچه هاشونو میدیدم تو
دلم میگفتم اینها هم دیگه شورشونو در آوردن بچه هست
دیگه ولش کن بزرگ میشه چرا این همه نگرانند البته اون
موقع عزیز من خبری ازش نبود.حس مادری نداشتم.
نمیدونستم این هدیه های خدا با چه زحمتی بزرگ میشن.
الان که شما رو دارم دیوانه توام عاشقتم میمرم برات
شبم آوینا.روزم آوینا.زندگیم آوینا.فکرم.ذکرم.دعایم.آرزویم
آویناست.دیوانه وار دیوانه وار دیوانه وار دوستت دارم