آوینای خوشگلمونآوینای خوشگلمون، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
مامان آرزومامان آرزو، تا این لحظه: 38 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره
بابا بهرامبابا بهرام، تا این لحظه: 41 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

ترنم زندگیمون آوینا

تولد یکسالگی دخترم تاج سرم

1395/8/9 1:25
نویسنده : مامان آرزو
2,407 بازدید
اشتراک گذاری

امروز برایم تکرار آن روز فراموش ناشدنی است...

روزی که

پلک جهان می پرید,دلم گواهی می داد اتفاقی می افتد ولحظاتی بعد

فرشته ای از آسمان فرود آمد در دامان من

دنیا صدای گریه کودک را شنید که امروز تنها بهانه برای خندیدن من

است...

امروز روزی است که تو به دنیا آمدی....

همان روز زیبایی که خداوند مهربانم با تمام عظمتش به زمین لبخند زدو بهار را به یمن حضورت به ما بخشید

آوینای زیبا من دخترکم می خواهم امروزم را فقط به تو فکر کنم

به زمانی که چشم گشودی و آغوش زمان ضربان قلبم را با تو یکی نمودو دنیایم با تو آغاز شد و به یمن حضور تو من مادر نام گرفتم

دخترم دنیای من

امروز برای من فقط یک روز تولد معمولی نیست بلکه روز تولد تمام شادی های عالم است

امروز سالروز شاد  شدن من به خاطر وجود توست

امروز روزی است که عاشقانه خدا راشکر می گویم برای داشتن تو

این را بدان همیشه وهمیشه قشنگترین صدای زندگی من تپش قلب توست و باشکوه ترین روز زندگیم روز تولد توست

پس همیشه برایم بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم

 

دخترم همیشه تنت سالم باشه و به شادی 120 سال زندگی کنی

 

آوینا جونم این کیک شیرخوارگاه من نذر کردم تا هفت سالگیت به بچه های ناز اونجا هم کیک بدیم عزیزم خیلی دوست داشتیم جشن تولد مفصل بگیریم اما از اونجایی که شما اصلا همکاری نمی کنی همیشه مثل دو قلوهای به هم چسبیده هستیم خدای نکرده من یه لحظه بی تو برم آشپزخونه خونه رو ,رو سرت میذاری دیدم اینجوری نه به تو خوش میگذره نه به من ایشالا بزرگ بشی خانم خوشگل بشی تولد مفصل میگیریم عکس های آتلیه ات رو هنوز تحویل ندادن هر وقت تحویل بگیرم تو وبلاگت ثبت مکنم با اینکه تو آتلیه هم اصلا همکاری نکردی و همش گریه میکردی ولی با هزار تا شکلک آروم میشدی از کلاه تولد هم بدت میومد امسال اولین تولدت رو توغذاخوری برکه گرفتیم مهونا هم خودمونی بودن آقاجون و مادر جون با دایی بابک متاسفانه آتا تو باغش کارش زیاد بود نتونست بیاد کادوی آقاجون ومادر جون یه مدال خوشگل که البته عکسهاشونو با عکسهای آتلیه ات ثبت میکنم دایی بابک یه پیرهن خوشگل با جوراب شلواریش,خاله صفا هم یه صندل راحتی که خیلی دوستش داشتی ,آتا جون هم 100 هزار تومن پول,بابایی هم سرویس طلای کیتی, آوینا من وبابایی عاشقتیم زندگیمون فقط با تو معنا پیدا میکنه هیچ وقت تنهامون نذار تو نفس مایی دوستت داریم تا آخرین نفسمون

پسندها (3)

نظرات (1)

مامان صفا
26 آبان 95 0:08
فندووق خااله تولدت مبارک